جای علف. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، علف دان ستور از چوب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). آخور اسب و هر چیزی که در آن به اسب علف دهند. (ناظم الاطباء). آخور اسبان و چیزی که بدان اسبان را علف خورانند. (غیاث) (آنندراج). آخور. آخر. ج، معالف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : معلف اسبان تازی را خران بگرفته اند در چنین تشویش ملک ای زیرکان افسار کو. سنائی. نه چون گله در رمۀ گوسفندانیم که مجمع و مضجع به یک جای دارند و گروه گروه در یک مرعی و معلف باهم چرند. (مرزبان نامه)
جای علف. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، علف دان ستور از چوب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). آخور اسب و هر چیزی که در آن به اسب علف دهند. (ناظم الاطباء). آخور اسبان و چیزی که بدان اسبان را علف خورانند. (غیاث) (آنندراج). آخور. آخر. ج، معالف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : معلف اسبان تازی را خران بگرفته اند در چنین تشویش ملک ای زیرکان افسار کو. سنائی. نه چون گله در رمۀ گوسفندانیم که مجمع و مضجع به یک جای دارند و گروه گروه در یک مرعی و معلف باهم چرند. (مرزبان نامه)
دست آموز: پرندگان جانوران، نشان کرده نشان یافته علف دان ستور از چوب و جز آن آخور: نه چون گله در رمه گوسفندانیم که مجمع و مضجع بیکجای دارند و گروه گروه در یک مرعی و معلف با هم چرند، علف
دست آموز: پرندگان جانوران، نشان کرده نشان یافته علف دان ستور از چوب و جز آن آخور: نه چون گله در رمه گوسفندانیم که مجمع و مضجع بیکجای دارند و گروه گروه در یک مرعی و معلف با هم چرند، علف